2/22/04

همه چيز قر و قاطي شده
توي يك مهموني قر بابا كرم اومده بود تو كمر من
وسطاي قر بودم كه يادم اومد راه نفس كشيدنم بند اومده
يه بغض كه از بزرگي ميخوره مال فيلي چيزي بايد باشه چند روزه نشسته توي گلوي من
......سايز بغضه براي گلوي من بزرگه......
مثل روز روشنه كه اين بغض بايد مال يه فيل نارنجي تنها باشه
اشك هام رو نميدونم تو چشم كي جمع ميشه؟!
.......
قانون عمل و عكس العمل ميگه اشكاي من جمع ميشه تو چشماي بابا كرم!

No comments: