عمو بمونعلي توي مسافرت هاي خارج از كشور معذب ميشد
بارها با خودش فكر كرده بود كاش دختر پاره تنش رو به اون پسره زاغول توي سوئد نداده بود
ولي چاره چيه؟.....دخترش عاشق شده بود
.....
شب اول كه توي خونه دخترش به رختخواب رفت دلش شور عجيبي ميزد
نميدونست جن هاي سوئد هم مثل ايران ميان به خوابش يا نه؟!
چشماش كه گرم شد مثل هميشه جن ها ريختن دورش
شلوغ شد ....فقط مي فهميد كه جن ها از بودنش راضي نيستن
عمو بمونعلي شده بود معضل بزرگ جامعه جن هاي مقيم سوئد!
.....
تقصير عمو بمونعلي نبود كه هركجاي دنيا خوابش ميبرد ميرفت توي عالم جن هاي همون منطقه
اين داماد سوئدي خواب رو از چشم عمو بمونعلي گرفت
.....عمو اگه خوابش ميبرد به جاي هواپيما با جن هاي عصباني برميگشت ايران......
دوباره بنویس
5 years ago
No comments:
Post a Comment