4/29/09

من آن يکي دنيا را بيشتر دوست دارم
همان دنيايي که گاهي مثل قير تاريک است
و گاهي مثل همين ديروز پر نور ومهربان مي شود
همان دنيايي که پر از شيطان و فرشته و روح است
در آن دنيا هر کس و ناکسي بغل گوش آدم نمي خواند که
" ديوانه .....دنياي ديگري در کار نيست"
......
گفتم که گاهي تاريک و ترسناک مي شود
.......ولي به خدايش مي ارزد.......

4/11/09

با امروز ده روزه که تصميم گرفتم يک گربه رو زير بگيرم
دلم براي يک کلنجار درست وحسابي تنگ شده بود
تقصير گربه هاست
که توي يک بلوار پهن جلوي ماشين آدم هاي بي انگيزه رژه ميرن
که تازگي ها اون فرزي سابق رو ندارند
که انگار هيچ انگيزه اي براي ادامه زندگي ندارند
که همين جور بي حواس ميان وسط يک بلوار پهن
......
....که انگار دارن با خودشون کلنجار ميرن.....

4/8/09

مي خواهم ذات خودم را شناسايي کنم
يک چک ليست ذهني آماده ميکنم
آن که پشت پلک هاست
آنکه مي گويي سي و پنج ساله شده
آنکه مي گويي درونگرا شده
آنکه......حالا همه آن صفت هاي مزخرف مرحله قبل را حذف کن
باقيمانده مساوي است با ذات
باقيمانده اي مجهول .....گم شده ام.....شبيه خدا ناپديد شده ام....
به سرم زده خدا را شناسايي کنم
از نظر من سي و پنج ساله و درونگراو...و

.......

آينه در آينه شد ديدمش و ديد مرا