6/28/04

دايي ميگفت :من اگر خدا بودم پيچ هاي جاده چالوس رو سفت ميكردم
بااينكه خنده دار نبود ولي من اونوقت ها اين حرف دايي رو خيلي دوست داشتم.
جاده چالوس جاده طولاني تعطيلات بود
جاده خوشبختي
وجاده دلگير بازگشت
...
...
من اگر خدا بشم...براي اين دنيا يك زنگ تفريح ميسازم
هروقت زنگ بخوره آدم ها با جيغ و داد از زندگي ميزنن بيرون
يك بيرون زدن هم زمان...با هم و كوتاه
...
وقتي به ساعتها زياد نگاه ميشود يعني كي زنگ ميخوره؟...چه زنگ رفتن چه زنگ بازگشت
...

6/21/04

وقتي يكي از دوقلو ها خواب بد مي بيند
و وقتي ديگري كه از گريه هاي او درخواب بيدار شده با چشمهاي نگران برادرش را نگاه ميكند
و وقتي كه ما تلاش مي كنيم دوقلوي بدخواب را بيدار كنيم
و او بيدار نمي شود
و در خواب با گريه ميگويد اين قصه ها چيه سر هم ميكني؟
...
با من نيست اما من يادم مي افتد مدت هاست از دوقلو ها ننوشتم
از بي خيالي و كودكي ننوشتم
فكر كنم خواب دوقلو ها به نوشته هاي اينجا سرك ميكشد !
...
اگر در خواب لبخند زدند يعني نقشه من گرفته است

6/17/04

دوست داشتن تنها فعل دنياست كه تكليف متمم و مفعول خودرا روشن نمي كند
تو خدا را بيشتر از من دوست داري يعني :
من خدارا دوست دارم ...كمتر از تو
تو من را دوست داري ...كمتر از خدا
مثلث دوست داشتن من و تو و خدا پيچيده تر ميشود اگر بگويم:
...
خدا تو را بيشتر از من دوست دارد

6/12/04

بسته بندي نشود بهتر است
بد بار نيست...ولي شكستني است
نه رقت انگيز مثل يك قلب شكسته!
نه بي انگيزه مثل يك شاخه شكسته!
بلكه بيشتر مثل يك سكوت تمام نشدني
...
اگر مراقب باشي شكسته نميشود
...
...مراقب نبودي!...شكست

6/8/04

باد مي وزيد
درخت خسته آرزو كرد
آرزوي رهايي ....ريشه كن شدن
آرزو از زمين به آسمان رفت
از پرنده هم گذشت
آخرين رمق هاي پرنده ته كشيد
...
پرنده به باد سپرده شد
شاخه ها پرنده را از باد گرفتند
درخت خسته آرزوي پرنده را برآورده كرد
آرزوي بودن بعد از طوفان
...
آرزوي درخت ماند در آسمان تا يك طوفان ديگر

6/2/04

ديگه هيچ پسر بچه اي توي اين كوچه از مدرسه تا خونه روي ديوار ها با انگشت يك امتداد خيالي رو رسم نميكنه
بايد خط روي ديوار كوچه باغها همينطور پيوسته مي ماند
اگر لازم بود تمام كوچه بن بست فرعي رو دور مي زدم
تا انگشتم از ديوار هاي كوچه كه دوستشان داشتم جدا نشوند
...
اين ديوار هاي بلند و اين نما هاي گرانيتي خاطره اي از دستان كوچك پسر بچه به ياد نمي آورند
كاش من هم خودم رو معرفي نكرده بودم
...كاش چيزي نگفته بودم...