4/27/05

خاك همه جا هست
بيكار هم نمي ماند....گاهي صداي گله گاوميشي در دوردست را مي آورد
گاهي با صداي حركت كاميون در سراشيبي تند خواب آرامي را مي آشوبد
خاك همه جا هست....جز در آسمان
ازخاك در سكوت عرش انسان خلق مي كنند
......
پس پناه بر آسمان

4/14/05

او خو نكرد با دو رنگي هايي كه تعفنش را دوست نداشت
هم رنگ جماعت هم نشد
دوست دوست داشتني من كشورها آن طرف تر درميان آدمهايي است كه مثل خودش يك رنگ و راستگو هستند
با آنها راحتتر است با اينكه
شايد نتواند صفاي وجودش را به زبان آانها ترجمه كند
شايد براي آنها تار هم نزند
شايد حافظ و مولوي را هم با آوازبراي آنها نخواند
.....نه حيف است....او نمي تواند
من ميدانم من غلام قمرم را باز هم خواهد خواند
...
با همان صدا....با همان آواز.....با همان تار