او خو نكرد با دو رنگي هايي كه تعفنش را دوست نداشت
هم رنگ جماعت هم نشد
دوست دوست داشتني من كشورها آن طرف تر درميان آدمهايي است كه مثل خودش يك رنگ و راستگو هستند
با آنها راحتتر است با اينكه
شايد نتواند صفاي وجودش را به زبان آانها ترجمه كند
شايد براي آنها تار هم نزند
شايد حافظ و مولوي را هم با آوازبراي آنها نخواند
هم رنگ جماعت هم نشد
دوست دوست داشتني من كشورها آن طرف تر درميان آدمهايي است كه مثل خودش يك رنگ و راستگو هستند
با آنها راحتتر است با اينكه
شايد نتواند صفاي وجودش را به زبان آانها ترجمه كند
شايد براي آنها تار هم نزند
شايد حافظ و مولوي را هم با آوازبراي آنها نخواند
.....نه حيف است....او نمي تواند
من ميدانم من غلام قمرم را باز هم خواهد خواند
من ميدانم من غلام قمرم را باز هم خواهد خواند
...
با همان صدا....با همان آواز.....با همان تار
No comments:
Post a Comment