10/30/02

هر سال اولين بارون پاييز من رو ياده حرف اون ميندازه:
قشنگترين تصوير دنيا كدومه؟
-آخه يه تصوير نيست دو تا تصويره
....بگو ديگه.....
-يكيش بارونه....يكي ديگه اش عشقبازيه دو دلداده است...
سالهاست كه با اولين بارون دومين تصوير رو نقاشي مي كنم مثل يه موسيقي ميذارم كنار صداي بارون.
مي گفت يه بار اين دو تا تصوير رو با هم ديده!
منم اولش باورم نشد ....مي گفت وقتي تو پاريس بوده ديده كه دوتا جوون زير يه سيله بارون بي توجه به رهگذر ها همديگر رو مي بوسيدند
مي گفت:
آخه ميدوني اونا آزادند....اونا اگه بارون تند شد .....
اگه طبيعت وصداش همه صداها رو تو خودشون خفه كردند...
وقتي اطرافشون محو شد....
ميتونن...

ديگه حرفاش يادم نيست.......

10/27/02

تا حالا به موجه توچشم آدما خيره شدي؟
اينكه انگار زنده است و نفس ميكشه؟
نميدونم كي به اين ديوونه ياد داده گريه كنه؟
نميدونم چشم آدمها تا حالا از خودشون پرسيدن اشك يعني چي؟
به خدا اگه دوزار عقل تو سرشون بود تا حالا ديوونه شده بودن!
......
يه بار يه چشم ناشناس به اين چيزا فكر كرد بعدش نشست اين شعررو گفت بعدش ديوونه شد بعدش هم مرد
......
......
مي خواهم قطره اشك تو باشم
از چشمانت قدم به دنيا گذارم
بر گونه هايت زندگي كنم
و بر روي لبانت بميرم

10/25/02

امروز دهقون يه كشيشه مهربونه تا پشت چشمامه بذار اعتراف كنم .....وجدانم راحت شه!!!!....
از تمام كساني كه با ديدنه من احساس بدي بهشون دست ميده معذرت ميخوام!
از تمام كساني كه بهشون دروغ ميگم معذرت ميخوام!
از تمام كساني كه ازشون بدم مياد خجالت ميكشم!
از تمام كساني كه بيشتر از حد مجاز دوستشون دارم حلاليت مي طلبم!
به تمام كساني كه فكر ميكنن تمام حقيقت پيش اونهاست حق ميدم!
من هم يه گناهكاره معمولي هستم ... عينه بقيه.....
من هم درزندگي تند روي كردم........عينه بقيه.....
من هم مي ترسم.......................عينه بقيه.....
.....
ما هممون ميميريم ...................... عينه بقيه

10/22/02

يه روز عنانم رو داده بودم دست احساسم و افسارم رو هم داده بودم به تخيلاتم و......پندار مي كردم!
تو كوچه پس كوچه هاي گذشته تو خاطراته شيرين فرو رفته بودم و لبخند ميزدم كه.........!!!!!!!
اولش فكر كردم خيالاتي شدم...به لبخند زدم ادامه دادم و برگشتم به هپروت....
هنوز خيلي فلاش بك نكرده بودم كه دوباره اون صداي سمج لعنتي رو شنيدم!
صداي خودم بود...همين طور دور سرم مي چرخيد...
بهتره از گذشته خارج شم!من اين صدا رو نمي خوام بشنوم...زور كه نيست
كاش قوانين فيزيك اينقدر درست نبودند!...كاش صدا ها ميرا ميشدند...كاش دامنه اشون به صفر مي رسيد...خسته شدم ازاين همه صداي با دامنه نزديك صفر...من نميدونم اين جامعه جهاني كي ميخواد يه فكري براي آلودگي صوتي بكنه...
بابا مردم دارن يكي يكي رواني ميشن هيچكي هم نيست يه فكري بكنه

10/19/02

بي خوابي هر چيش بد باشه يه چيزش خوبه...فرصت خوبيه كه آدم به يه سكوت طولاني گوش بده...اون هم شب آرومي مثل امشب...ميتونم كتاب بخونم يا حتي روي پروپوزالم كار كنم ولي حيفه خلوتم رو خراب كنم....چشمام رو ميبندم و باز هم فكرهاي دري وري ميكنم.......من يه پلنگم...سكوته دور وبرم هم سكوته يه جنگله تو هند...بايد خوابم ببره چون صبح بايد برم شكار..اينجا جنگل خوبيه البته من هم پلنگه خوبي ام.....داره خوابم مي بره....خوابم برد....من خوابم...

10/18/02

ميگم دهقون يه چيزي بگو كه خاصيت عجيبي داشته باشه
يه چيزي كه از جنس دنياي بازاريه دور و برمون نباشه
بوي بده بستون نده
دهقون يه حرف گنده بزن
نه نه نميخوام سخت باشه....ساده وبچگونه باشه
دليل نخواد...برهان نخواد....سر كاري هم بود بود ...فقط ميخوام ته دلم رو قلقلك بده قول ميدم بعدش برم دنبال كارم
......
چطوره بگيم :
يك نفر آن بالا من را دوست دارد

10/16/02

ميخوام روراست باشم!خيلي از اين بلاهايي كه سر مردم مياد تقصيره منه!بايد محاكمه شم.ديگه بسه هر چي قسر در رفتم...يكيش همين بارون....من گمش كردم...يه روز اينقدر بهش فكر كردم تا گم شد رفت پي كارش....مردم موندن گشنه و تشنه....وقتي سيستماتيك فكر نميكنم همينه ديگه ...هم خودم رو بدبخت ميكنم هم مردم رو..حالا خودم به درگ....چند روزه به سرم افتاده به بمب اتم فكر كنم....خدا بهتون رحم كنه

10/14/02

تا چند وقت پيش همه چي خوب بود روان بودم و جاري
بهم ميگفتن رودخونه ولي من بهشون ميخنديدم..... اونقدر جاري بودم كه نمي فهميدم اين نام رو به كجاي وجودم دادن!؟
يه روز يه حفره من رو مكيد و كشيد تو خودش
شدم يه جريان باريك
بعد از مدتي يخ زدم...حالا ديگه شكل گرفته بودم... چقدر دلم ميسوخت كه ميتونستن روم اسم بذارن
فكر ميكنيد يه تيكه يخ تو اين يخچال تاريك خواب چي رو مي بينه؟
.... خواب رودخونه...خواب جريان....خواب موج....
كاش تابستون بود....زودتر ميرفتم تو كام يه عطش داغ و راحت ميشدم

10/12/02

هرچي راز آميزتر قشنگتر
هرچي دست نيافتني تر خواستني تر
هرچي بار آسمون سنگين تر به زندگي شبيه تر
.....واقعي تر....
...هركي هر چي زخمه زبون داره بياره بزنه به من ..دوباره هوس كردم اسپينوزا بخونم و هيچي نفهمم...ترس و لرز كير كگارد چطوره؟...ميخوام دوباره مثل اون روزا قاطي كنم...ميخوام زير حجم سوال هام له بشم ...ميخوام براي سفيد شدن موهام يه شعر بسازم
از اون شعرهايي كه بچه ها توي مهد كودك دست جمعي ميخونن
.....دكتر جون من ميترسم....
.... ميخوام خوب شم....دكتر من خوب ميشم؟ بايد خوبم كني دكتر....اينجوري نگام نكن..من آدم مهمي ام...همه مهد كودك هاي دنيا به من احتياج دارن
دكتر من ميترسم ... خيلي زياد

10/9/02

امروز اتاق عقبی مخچه ام جلسه بود....قرار بود راجع به اسباب بازی جديدم (وبلاگ)با هيات تحريريه ام مشورت کنيم...همه اومده بودند:خودم ....دهقون..بيگانه...دختر ميرزا شفيع ..تيمسار...ودايناسور...
تيمسار ميگفت به آرمانهای وبلاگ خيانت شده و راجع به هممون ميميريمچيزی نوشته نميشه
دهقون ميگفت اسم وبلاگ و بی آبروييش ماله منه !خزعبلاتش رو بقيه مينويسن!
بيگانه در حالی که ميخواست يکی از اون تريپ های آلبر کامويي بياد اومد حرف بزنه که زدند تو ذوقش
خلاصه هرکی يه چيزی ميگفت ...سرم رو بردند
چه نگاه معصومی داره اين جد دايناسورم...تا آخر جلسه فقط به اين فکر ميکرد يه جوری همشون رو بخوره..
وقتی همشون رفتند مغزم تعطيل شده بود....کرکره هاش رو کشيده بودند

10/7/02

فقط خدا ميدونه من چند ميليون ساله نوريه كه دارم زندگي ميكنم
فقط خدا ميدونه چند ميليارد روز از عمرم رو يه دايناسور شاعر مسلك بودم
بازم فقط خودش ميدونه كه چندتا سه شنبه از روزگار طولانيه دايناسوري يا آدميزاديم رو پشت سرگذاشتم
دوست دارم بدونم چندميليون سه شنبه لب بر لب يار داشتم وايام به كامم بوده؟(فرقي بينه لباي دايناسوريم ولباي انسانيم قايل نيستم!)ه
پس چرا اون سه شنبه نحس روي بقيه سه شنبه هام سنگيني مي كنه؟
....اون سه شنبه اي كه فراموش شدم
.............
كاش اون سه شنبه تو روزگار دايناسوريم اتفاق افتاده بود
بي برو برگرد تا حالا اون فراموشكار رو خورده بودم
والان ميليونها سال گذشته بود وديگه نه سه شنبه اي نحس بود و نه دايناسوري فراموشكار!!!1

10/4/02

دارم مي گردم .....بايد پيداش كنم.... حتما هست ..بايد باشه..خيلي ها پيداش كردند...وقتي پيداش كردم هر چي تومور تو سرم هست با اون گردگيري ميكنم.... تو ساحل آرامش آفتاب مي گيرم ..بعدش چشمام رو ميبندم وبه تومورهاي تو سرم فكر ميكنم كه دارن از تميزي برق ميزنن....دلم غنج ميره...حالا كو تا دوباره تومورهام دردناك شه......اين تومور پاك كنه لعنتي رو تو كدوم كتاب ..كدوم شعر...كدوم لحظه...كدوم قبرستوني! جا گذاشتم؟تو رو خدا اگه شما برش داشتين بگين...دارم درد ميكشم

10/3/02

هي مي خوام وارد سياست نشم ....نميشه
گروه هاي فشارمن رو وادار كردند نسبت به لايحه افزايش اختيارت رييس جمهور موضعگيري كنم
من حمايت كامل خودم رو اعلام ميكنم واعتراف ميكنم كه چند روزيه مجددا نسبت به سرنوشت سياسي خودم علاقه مند شدم
واما چند كلام با آقاي رييس جمهور:
به خداونديه خدا اين آخرين باريه كه چشمم رو روي همه كارهات ميبندم وبهت اميد ميبندم
اگه اين بار هم سر كاري باشه.......ديگه خودت بفهم