10/14/02

تا چند وقت پيش همه چي خوب بود روان بودم و جاري
بهم ميگفتن رودخونه ولي من بهشون ميخنديدم..... اونقدر جاري بودم كه نمي فهميدم اين نام رو به كجاي وجودم دادن!؟
يه روز يه حفره من رو مكيد و كشيد تو خودش
شدم يه جريان باريك
بعد از مدتي يخ زدم...حالا ديگه شكل گرفته بودم... چقدر دلم ميسوخت كه ميتونستن روم اسم بذارن
فكر ميكنيد يه تيكه يخ تو اين يخچال تاريك خواب چي رو مي بينه؟
.... خواب رودخونه...خواب جريان....خواب موج....
كاش تابستون بود....زودتر ميرفتم تو كام يه عطش داغ و راحت ميشدم

No comments: