10/22/02

يه روز عنانم رو داده بودم دست احساسم و افسارم رو هم داده بودم به تخيلاتم و......پندار مي كردم!
تو كوچه پس كوچه هاي گذشته تو خاطراته شيرين فرو رفته بودم و لبخند ميزدم كه.........!!!!!!!
اولش فكر كردم خيالاتي شدم...به لبخند زدم ادامه دادم و برگشتم به هپروت....
هنوز خيلي فلاش بك نكرده بودم كه دوباره اون صداي سمج لعنتي رو شنيدم!
صداي خودم بود...همين طور دور سرم مي چرخيد...
بهتره از گذشته خارج شم!من اين صدا رو نمي خوام بشنوم...زور كه نيست
كاش قوانين فيزيك اينقدر درست نبودند!...كاش صدا ها ميرا ميشدند...كاش دامنه اشون به صفر مي رسيد...خسته شدم ازاين همه صداي با دامنه نزديك صفر...من نميدونم اين جامعه جهاني كي ميخواد يه فكري براي آلودگي صوتي بكنه...
بابا مردم دارن يكي يكي رواني ميشن هيچكي هم نيست يه فكري بكنه

No comments: