5/30/03

ميگه دوست دارم يه كاري رو شروع كنم كه من رو توي خودش غرق كنه!
ميگه ميخوام از هر چي دور و برم ميگذره خالي شم
ميگه كاري سراغ نداري كه بشه توش غرق شد؟
....
(...چه آدمهاي نازنيني پيدا ميشن!....)
....
بهش گفتم فقط وقتي بچه بوديم ميتونستيم توي بازيهامون غرق بشيم!
...حالا ديگه دير شده
رنجيد و رفت ....كاش دروغ گفته بودم!

5/28/03

هيچوقت شطرنجباز خوبي نبودم.پر اشتباه و بي دقت و سربه هوا بازي ميكردم
مهره هاي شطرنج رو دوست نداشتم و هميشه دوست داشتم هر چه سريعتر مهره وزيرم روبكوبم به مهره وزير حريف!
وزير به وزير.....
بعد از وزير نوبت رخ بود...رخ به رخ ....بعد از رخ نوبت اسب و...بگير برو تا اخر
......
براي آدمهايي كه شطرنج دوست ندارند اين بهترين شيوه است!......
بعد اززدن مهره هاي وزير حواسم از بازي پرت ميشد
ميرفتم تو فكر وزير حريفم....
...اون هنوز ساعتها ميتونست روي صفحه هنرنمايي كنه.....
...تقصير اون چي بود كه من شطرنج باز خوبي نبودم.....

5/24/03

امروز ميخوام براتون از رفتنم به طبيعت بنويسم
روي ستيغ كوه به آهنگ پاييز نيزار گوش مي كردم....
بايد اونجا بودين و روي تصاوير كوهپايه هاي سبز اين آهنگ رو ميشنيدين تا برداشت عجيبم از اتفاقات امروز صبح رو درك كنين
....
امروز صبح دو تا ماشين نعش كش ديدم
دم گل فروشي سه تا دسته گل تسليت ديدم
يه تشييع جنازه آبرومند رو همراهي كردم....
....
بالا رفتن آمار مرگ ومير ديروز تقصيره من بوده!
راستش گفتنش سخته ولي نبايد پاييز نيزار رو روي منظره هاي سبز زياد گوش كرد
....اون ناله ني ميتونه آهنگ رفتن خيلي ها باشه....
اگر دل ديدن رفتن رو نداريد اون آهنگ رو روي مناظر سبز بهار گوش نكنيد!
...اگر هم دلش رو داريد كه هيچي

5/21/03

احساسم تعطيل بشه بهتره يا كارم زمين بمونه؟
پولهام تموم بشه بهتره يا جوونيم ته بكشه؟
دلم خنك بشه بهتره يا همه چي به هم بريزه؟
مردم رو دريبل كنم بهتره يا فقط كرنر بزنم؟
هوار هوار كنم بهتره يا عقده اي بشم؟
نفس عميق بكشم بهتره يا نفس نفس بزنم؟
دلم تنگ بمونه بهتره يا سفره دلم رو باز كنم؟
........
اين تست روانشناسي رو تا حالا چند تا روانشناس كله گنده خواستن ازم بخرن ولي بهشون نفروختم!
....

5/17/03

توي رفت وآمد خيابونهايي كه نفس هايت هم از لابلاي ماشين هاي فشرده آن به سختي عبور ميكند
وقتي از آدمهاي مثل خودت هم ميترسي كه هيولاي درونشان را به رويت بياورند
بيگانه بودنت هم كمكي به بودنت نميكند
باورت بشود يا نشود تو هم يكي از اونها هستي
معجزه اي در كار نيست...تيري هم از غيب نخواهد رسيد
....
صبر كن !!...يه تير از غيب داره مياد....شايد اميد....شايد عشق....شايد خرافات....شايد سراب
....
كاش امروز شكار اين تير غيب من باشم!...قول ميدم جا خالي ندم!...قول ميدم

5/14/03

نقشه هام نقش بر آب شده....
دستم رو شده....ورق برگشته ...
نه كه قيامت باشه ولي كارنامه رو دادن دستم
اول از همه نمره انضباطم رو نگاه ميكنم....1320
ياد مصدق مي افتم و خنده ام ميگيره نمره ام ميشه....1319
سال تولد بابامه از اين حسن تصادف خنده ام ميگيره ...1318
شما بودين ياد هيچي نمي افتادين خنده اتون نمي گرفت؟...1317
.....
.....
.....رسيدم به 1000....زير 1000تجديد ميشه!
حوصله تجديد شدن توي اين خراب شده رو ندارم
...ياد تك ماده مي افتم...اين خنده هاي بي وقت لعنتي!....999

5/11/03

تيمسار ميگه مرگ خودش رو تو سلولهاي مغز من ضرب كرده
تيمسار ميگه اين كار جرم نيست
فكر كنم دختر ميرزا شفيع هم با من همين كار رو كرده
.....
تقصيره خودمونه تيمسار
نبايد اون همه سلول رو ميذاشتيم توي پرانتز كه هر كي هر كار دلش خواست با اونا بكنه!
تيمسار ميگه من كه راضيم
....من؟...من راضي نيستم
......
همين الان ميرم يه دونه يك تقسيم بر دختر ميرزا شفيع توي سلول هام ضرب ميكنم
بعدش هم پرانتز رو پاك ميكنم.....گور باباي هر چي پرانتزه!

5/9/03

تو هم مثل مني ....يه روز يه كتاب يه جمله يه مضمون دلت رو با خودش برده...
يه روز ديگه دلت رو دادي به خطوط يه نوشته، ديگه....
چشمات رو بستي و گفتي بالا خره پيداش كردم!
تو هم مثل مني ....
ديگه حالا حتي يادت نيست اوني كه يه روز دلت رو برد چي بود؟
اون چيزي كه يه روز داغت ميكرد چي شد؟....
حالا هم جلوي من نشستي ميگي دخمه ساراماگو رو كه خوندم چشمام رو بستم!
.....
تو هم مثل مني....هيچي يادت نيست....گم شدي!

5/6/03

از هميشه تا حالا توي خونه ما بچه ها بايد ظهر ها بخوابن
دوقلوها با هم كه باشن شيطنت ميكنن وخوابشون نميبره
به ناچار يكيشون رو ميفرستن تو اتاق من بخوابه
.......
اون خوشحاله و من ناراحت.....
وقت براي پرچونگي وكنجكاوي هاش ندارم
متكاش رو ميذاره توي آفتاب ....جلوي پنجره
از اخماي من فهميده كه نميتونه با دايي بد اخلاقش حرف بزنه
.....ولي باز هم داره حرف ميزنه
.......
با ابرهاي توي آسمون
با دستهاش كه اگه ميرسيدن به ابرها خيلي خوب ميشد
با داداشش كه كاش اونم اينجا بود ابرها رو ميديد
با اون ابر.... كه شبيه منه
......
دستهاش داره آسمون رو نشون ميده.....خوابش برد!

5/4/03

حوصله نوشتن ندارم ولي مينويسم
ميخوام خسته بشم.....خسته كه بشم كمتر تقلا ميكنم
كمتر كه تقلا بكنم خستگيم در ميره.....خستگيم كه در بره دلم هوس خستگي ميكنه
مينويسم كه باز خسته بشم......
خستگي نبود حوصله ام سر ميرفت
....حوصله ام كه سر ميره خسته ميشم.......
ها ها ها....خسته اتون كردم؟...خوش به حالتون چه زود خسته ميشين!......

5/2/03

پريسا:
دوست عزيز ناديده من(من همه رو دوست ميدونم)............
.........
جمله قبلي ناقص ماند ببخشيد. دنبال آووگادرو مي گشتم ، دلم بيخودي به صفحه تو خوش شد. بيهوده مزاحم شدم ، ببخشيد!
.......
دهقون:
درست اومدي پريسا خانوم ....آووگادرو رو بردار ببر
راستش از آدمي كه اون همه مولكول رو شمرده باشه خوشم نمياد!
شايد به درد تو بخوره....به درد ما كه نخورد
قسم ميخورم كه اون عددش هم سركاريه....با اون عدد هيچ كاري نميتوني بكني
با اون عدد.......
هيچ قفلي باز نميشه
هيچ دلي آروم نميشه
هيچ ديوونه اي عاقل نميشه
هيچ گرسنه اي سير نميشه
.....
البته ازحق نگذريم آدم بي آزاريه.....چند روزي هم كه پيش من بود داشت مولكولهاي مغزم رو ميخورد...ببخشيد ميشمرد!