11/29/03

در يك فيلم آپارات من دنبال چند تا جوجه مي دوم
در اين فيلم من يك ساله هستم
شايد من آخرين كودك يك ساله اي بودم كه در يك فيلم آپارات دنبال جوجه ها ميدويد
از روزي كه اين فيلم رو به ويدئو تبديل كردند
.....همه نوستالژي دنبال جوجه ها دويدن از بين رفت
.....
اگر ميدونستم روزي قرار است من وجوجه ها سر ازويدئو در بياوريم
هيچوقت اونجوري دل به كار نميدادم

11/26/03

اين روزها هيچ خبري نيست.....
اگر عمو بمونعلي بود ميگفتم كه ماجراي دزديده شدن هاي شبانه اش رو تعريف كنه
جن ها عمو بمونعلي رو شبها با خودشون ميبردن عروسي خوداشون
حتي جن ها قرار بوده يه دختر از خوداشون براش نامزد كنن
عمو بمونعلي دروغگو نبود!....
هميشه آخر حرفاش هم ميگفت اينايي رو كه گفتم نبايد ميگفتم
امشب جن ها تلافي اش رو سرم در ميارن!
......
هرچي قسم بلدم ميخورم كه داستان رو براي كسي تعريف نميكنم
ولي عمو بمونعلي فرداش مي اومد ميگفت:
جنا گفتن نامزد بي نامزد!

11/24/03

از اون كلاغ هاي بدهكاري بود .....كه حرف رو عوض ميكنن
كه چك هاشون بر ميگرده......كه خيلي مفلوكن
از اون كلاغ هاي سياهي كه دل آدم براشون نميسوزه
.......
از همون كلاغ هايي كه وسط حرف زدن يه دفعه سكوت ميكنن
خشكت ميزنه....بهت ميگه همه عمر آرزو داشته عقاب باشه
بالهاش رو باز كنه و با آسمون يكي بشه
كه اينجوري مسخره بال بال نزنه
كه مثل عقاب با وقار باشه......
.....
از همون كلاغ هايي كه سرشون رو بلند نمي كنن تا تو اشكشون رو نبيني

11/21/03

نميدونم اين ژن از كجا تو نسل دختر هاي باباحاجي خدا بيامرزافتاد
عمه عشرت كه جوونمرگ شد دوتا دختر داشت...ثريا وسيما
ننه حاجي دو تا دختر رو بزرگ كرد
ثريا بيست سالگي رو نديد ولي سيما تا بيست و شش سالگي مبارزه كرد
سيما كه رفت يگانه هنوز پنج سالش بود
همبازي ما بود.....روزي كه گفتن اون هم سرطان داره يه روز مثل همه روزهاي ديگه بود
كيلومتر ها دور تر از ايران يگانه ميخواست زنده بمونه
وما ميشنيديم كه داره مبارزه ميكنه......شيمي درماني و.....
يگانه هم بيست سالگي رو نديد
......
از نسل دختر هاي بابا حاجي كسي باقي نمونده
و مرگ چند سالي ميشه شكار هاي خودش رو از دختران زيباي بابا حاجي متوقف كرده.
..........دختراني كه اسمهاي زيبا وبا مسمايي داشتن!........

11/17/03

نفس آخر
تقصيره هيچكس نيست كه من نميتونم نفس بكشم
اگه خودت رو مقصر بدوني نه من نه تو
شد نفس بكشم ميكشم اگر هم نشد فداي سرت
......
داري گريه ميكني؟!
......
گريه نكن كشيدم.....اينا هاش
من خسته ام خودت رنگش كن...اشكات رو هم پاك كن

11/15/03

تيمسار وقتي ميخواست شناسنامه دخترش رو بگيره يادش ميره كه اسم دخترش چي بود
نه كه دوستش نداشته باشه......نه كه از به دنيا اومدنش هيجان نداشته باشه
ولي هر تولدي تيمسار رو از خواب و خوراك مينداخت
اين تولد رو كه خودش مرتكب شده بود.....ديگه بدتر
تنها اسم توي ذهنش گلنار بود
گلنار اسم خر بابا حاجي بود
(اين موضوع رو كسي نمي دونه)
.......
زود قضاوت نكنيد.... باباحاجي واقعا گلنار رو دوست داشت

11/12/03

ديروز آه كشيدم
شايد باورت نشه ولي عذاب كشيدم
ميدونستم خوشحال ميشي وقتي ببيني درد ميكشم
نقاشي بدي نشد
...... براي اينكه حرصت رو در بيارم
عذاب رو يه رنگ صورتي شاد زدم
درد رو يه نارنجي پر رنگ زدم تا از خنده روده بر بشي
.......
آه رو رنگ نزدم !....تا همينجور بلاتكليف وسط نقاشي باقي بمونه

11/10/03

تيمسار آخرين باري كه آرزو كرد يادش نيست
بيگانه از آرزو هاش پشيمون ميشه
.....همه ميگن شايد اون چيز هايي كه بيگانه ميخواد آرزو نباشه
دهقون ميگه دختر ميرزا شفيع فقط يه آرزوي قديميه
دختر ميرزا شفيع از باختن ميترسه ....هيچوقت آرزو نميكنه
.......
دوقلو هاي خواهرم بلدند آرزو هاي كوچيكشون رو موقع خواب از روي تخت دو طبقه اشون با هم پچ پچ كنند
.......
كي گفته آرزوهاي كوچيك آرزو نيستن!؟

11/7/03

از كتاب خداحافظ گري كوپر
.......
-نميدونستم زندگي اينقدر برات مهمه
-نه ،زندگي برام مهم نيست .ولي دوست دارم بدونم كجا ميرم.اما هنوز كسي از مردن چيزي نمي دونه.مثل سرطان .هنوز درست سر از كارش در نياوردن .اينه كه بهتره صبر كنم
.......
جس سعي ميكرد جلوي خنده اش را بگيرد

11/4/03

دارم خاموش ميشم......امشب اصلا خوش نگذشت
نه درياش دريا بود.....نه ساحلش ساحل
كنده ها هم كه خيس بودن
فردا شب باز روي يه كنده ديگه به دنيا ميام
خدا كنه فردا شب بزن و برقص راه بندازن
دلم پكيد بس كه غمگين خيره شدند به شعله هام!
.....دارم خاموش ميشم.......شب به خير دريا
.......
گر گرفتم.....زبانه هام دارن ميرسن به آسمون
كي رو من نفت ريخت؟!......خدايا من امشب خسته تر از اين حرفام اين سرخپوستا رو از كجا خبر كردي؟!!!!!