2/6/04

عجيب شده ام
ويك جيرجيرك نميدانم از كجا باخبر شده
كه من عجيب شده ام
خانه اش رو توي يك باغ بزرگ......زن حامله اش .....و بچه هايش را ول كرده و پاي پياده به ديدن من شتافته!
......
شبها توي اتاق تاريك من جير جير ميكند
انگار اينجا چمن باشد.....ماه باشد.....درخت باشد....آب باشد
با همان شور وشوق جير جير ميكند
......
يك جيرجيرك با من عجيب شده است.....!

No comments: