دلم هري ميريزه پايين.
احساس درخت بودن احساس ترسناكيه
ديروز تيمسار اومده بود ديدنم.....تبريك گفت...از ترسهام گفتم ....گفت با ترسهات خو بگير
بعد از رفتنشدختر ميرزا شفيع دور از چشم دهقون اومد كنارم.
گفت ميدونم چرا درخت شدي... درخت بودن آسون تر از درخت نبودنه
درخت دودل نميشه...
درخت شك نمبكنه...
درخت پشيمون نميشه..
درخت عاشق نميشه..
درخت.......
اينا رو ميگفت و ميخنديد....از اون خنده ها كه هر شب توي تاريكي شاليزار مي پيچه
من رو ياده طنين ملكوتي : ...گاليور نقشه رو رد كن بياد...ميندازه!
زندگي من شده آخرت گاليور.....
هر چقدر هم كه فرار كنم بالاخره يه جايي تو يه بن بست اين صدا نقشه رو از من طلب ميكنه.....
دوباره بنویس
5 years ago
No comments:
Post a Comment