11/24/02

اين بهترين فرصته....خيلي از حرفها يي رو كه ميخواستم بگه گفت و حالا نوبته منه ....
خوشحالم كه عجله نكردم
چشمهام رو ميبندم...ذهنم رو از صداهاي اطراف خالي ميكنم...من آماده ام ...شروع كن ديگه لعنتي!
فضاي خالي مغزم با يه واژه عجيب پر ميشه......!قره قروت!
هيچوقت قره قروت دوست نداشتم
هيچوقت وهيچ كجا به قره قروت فكر نكردم
سلولهاي خسته مغزم براي اولين بار فرصتي پيدا كردند كه به قره قروت فكر كنند..و چقدر هم سمجند!
...شما رو به خدا...فقط همين يك بار به فرمان من باشيد...الان وقتش نيست!
....فرصت رو از دست دادم....از اولين عطاري قره قروت ميخرم....بي خيال.....وللش.....اونقدر ها هم بد مزه نيست
من بعد قبل از زندگي كردن به همه چي فكر ميكنم......
...ولي مگه ميشه؟!....

No comments: