3/17/04

.....خانه خمار خانه تكاني است
از بوهاي تند پاك كننده ها هنوز گيج است
و من حتي به احتمال مسموم شدن پنجره ها توسط شيشه شور هاي شيميايي جديد هم فكر كرده ام
خميازه ميكشد.....مريض تميزي را ميماند كه برق ميزند
.....
ميدانم خانه پر خواهد شد.....از صداي شاد بچه ها
واز صداي خواهر ها و خواهر زاده ها
و من ميدانم كه دوقلو ها در بسته اتاق من را خواهند گشود
.....و با خنده و ذوق دايي خود را از خواب بيدار ميكنند و البته فرار ميكنند
ميدانم كه بازي باز و بسته كردن در اتاق هم قسمتي از بازيگوشي نوروز آنهاست
مثل روز روشن است كه بعد از ماهي قرمز سفره هفت سين نوبت من است كه حضور پر صداي دوقلو ها رو حس كنم
و بيچاره ماهي قرمز كه اولين بار است دوقلو ميبند....كمي گيج شده!
و من ميدانم كه خانه ديگر خود را به مريضي نخواهد زد
عيد است .... خانه نازش خريدار ندارد.....آن چشمهاي خمار را باز كند بهتر است
بخندد بهتر است...طبيعي تر است
آماده ايد ميخواهم عكس بگيرم
خانه اخمهايش را باز كند .....خوب است .....اين لحظه هم ثبت شد

No comments: