6/10/03

.....براي پدرم يا نامه اي به جايي ديگر.......
......
هنوز هم فكر ميكنم كه پدر زنده است
هنوز هم فكر ميكنم در جواب بغض ناباوري ام با خنده خواهد گفت:
...خوبيش اينه كه ديگه نخواهم مرد......
حتي خاطره اش هم ميخواهد با طنازي مخصوص خود او اندوهم را تسكين بدهد
هنوز هم فكر ميكنم جايي با چشمهاي نگران نگاهم ميكند
....جايي از جنس خواب....جايي ديگر
.....
او به خواب من نيايد
خواب من اينجا زميني است
گرد هيچي...گرد پوچي بر نبود او نبينم
من همين پرواز او را دوست دارم
مي ستايم
كاش اما او مرا در خواب بيند
در عميق خواب مرگش من كمي آرام گيرم
كاش بتوانم فقط يك لحظه يك دم
.........من كنار او بميرم........

No comments: