يكي بود يكي نبود
.....
(همون اول سر اينكه كي باشه كي نباشه دعوا شد....آخرش قرار شد دهقون و دختر ميرزا شفيع باشند و بيگانه و تيمسار نباشند!)
اول داستان عوض شد
.....
دوتا بود دوتا نبود
غير از خدا هيچكس نبود
(باز دعوا شد. تيمسار ميگه همه بايد نباشند.....ميگه وگرنه داستان پارادوكسيكال ميشه )
اول داستان عوض شد
.....
چهار تا نبود چهار تا نبود
غير از خدا هيچكس نبود
.....
كاغذ و قلم رو جمع كنيد.....بازيگرها از روي صحنه بيان پايين
دوربين ها رو خاموش كنيد.....چراغها رو خاموش كنيد....درها رو ببنديد....خونسرد باشيد...شلوغ نكنيد
كسي چيزي جا نذاره....ديگه بر نميگرديم......
......
صفحه اول نوشته هيچكس نبود!
دوباره بنویس
5 years ago
No comments:
Post a Comment