تيمسارميگه اروج نگهبان رو درياب...
پيرمرد هرروز صبح توي صورتت خنديده وبا سلامش برات آرزوي سلامتي كرده
پيرمرد تمام سال براي صبحونه شركت برات نون داغ گرفته
ميگه خوب كردي كه تو روزاي سال با خورده فرمايشات پيرمرد رو اينور اونور نفرستادي
شايد اروج براي همينه كه دوستت داره
ميگم چشم تيمسار
......
به اروج نگهبان ميگم
بهار كه مياد ته دلم يه قلقلك شيرين ميشينه
ميگه خوب كردي لباسهاي با رنگ شاد پوشيدي
........
به سايه ميگم
اين قلقلك شيرين گاهي با يادآوري خاطره اي از ته دلم مياد بالا.......ميرسه تا گلوم و حلقه ميزنه تو چشمام ....
سايه ميگه من به خاطر خاطره هاست كه عيد رو دوست دارم
........
زيتون ميگه:
دم عيدي اخمات رو باز كن...به شكوفه ها نگاه كن.....به پرنده ها....سبزه بذار.....تخم مرغ رنگ كن.....ماهي قرمز بگير.....
ميگم چشم زيتون
دوباره بنویس
5 years ago
No comments:
Post a Comment