6/3/05

....پيام كوتاه من به.....
به آن لخته كه با يك لرزش خفيف بي خيال در رگ من چمباتمه زده
و خودش را ذخيره كرده براي روز مبادا
به آن علاقه سمج نوشتن ....
به آن تيمسار فراموش شده مرگ انديش
....به بيگانه كه فكر ميكند از يادم رفته
.به تصويرهاي بچگي كه ديگه مثل سابق با وفا نيستند
به آن خدايي كه بهتر است از تصميمش براي نفرستادن پيامبر جديد منصرف شود
.....
ديشب در خواب آشفته من وقتي همه با هم حرف مي زديد
!!...حرفهايتان مفهوم نبود...

No comments: