نمي دانم ...شايد نجوا زمزمه هاي دلنشين را مي گويند
شايد صداي برگهاي چنار در رقص باد نجوا باشد
شايد در همهمه اطراف يك آواي متفاوت نجوا ناميده مي شود
نجوا صداي خود گويي هاي پدر بزرگ من از روزهاي گذشته بود
نجوا آرزوهاي كوچك دوقلوهاي خواهر من از روزهاي آينده را مي گويند
نجوا صداهاي آشنا را مي گويند
شايد صداي برگهاي چنار در رقص باد نجوا باشد
شايد در همهمه اطراف يك آواي متفاوت نجوا ناميده مي شود
نجوا صداي خود گويي هاي پدر بزرگ من از روزهاي گذشته بود
نجوا آرزوهاي كوچك دوقلوهاي خواهر من از روزهاي آينده را مي گويند
نجوا صداهاي آشنا را مي گويند
آهسته ...آرام...ساكت...
No comments:
Post a Comment