4/27/03

حكايت ديگري از نقاط يا چرا من نقطه ها رو دوست دارم....
....
سال اول دبيرستان بوديد؟
شيطونترين بچه كلاس بوديد كه آروم نگرفتنش سر كلاس دليل نميخواست؟
معلم جبرتون آقاي بختياري بوده يا نه؟
كه با اون قد بلندش توي اولين فرصت گوش شما رو مچاله كنه توي دستش؟
(...كاش مي فهميد كه شلوغ بازي بچه ها تقصيره بي عرضگيه خودشه نه من!...)
شده معلمتون يادش بره كه گوش شما توي دست اونه!؟
شده هم كلاسي هاي نامردتون همه با هم شروع كنن به سوال پرسيدن؟
شده بختياري و بالتبع شما شروع كنيد دور كلاس راه رفتن و پاسخگويي به دانش آموزان تازه علاقمند به جبر؟
شده بختياري با يه گوش شما تو دستش درس رو ادامه بده؟
شدهوقتي مي پرسيد به كدامين گناه؟.... دفتر كاهي چهل برگ اسامي رو بكوبه تو صورتتون؟
شده ببينيد جلوي اسمتون هزار تا نقطه گذاشته ونقطه ها خودشون رو تا روي اسم شما كشوندن؟(..هر بي نظمي يك نقطه...)
وقتي خنده اتون گرفته....وقتي كلاس رو هواست...بهتون بگه:
....اين نقطه ها خيلي هم معنا داره......
....اين نقطه ها خيلي هم معنا داره......

No comments: