7/29/06

اين نامه تشكرآميز من است از يك نقاش ناشناس
نقاش با استعدادي كه ديوار هاي مهد كودك خيابان ما را نقاشي كرده است
.....
توي اين تابستان گرم منظره آن باغچه زير برف خيلي چسبيد
شايد بچه ها زيبايي نقاشي ات را تا آمدن زمستان متوجه نشوند
تازه اگرشانس بياوري و زمستان امسال برفي به زيبايي برفي كه تو كشيده اي داشته باشد
.....
راستي شايد مدير مهدكودك هيچوقت دستمزدت را پرداخت نكند
كمي هم عصباني است....مگر نگفته بود چند تا ستاره با يك ماه بزرگ بكشي
شايد مجبورت كند يك فرشته را بالاي نقاشي ات پرواز دهي
....زير بار نرو.....

1 comment:

یوتا said...

من یه دونه عروسک شتر داشتم! خاله ام واسم درست کرده بود. یادمه اون زمان ها یه کارتون نشون می داد که توش شتر داشت و من همیشه یاد شتر خودم می افتادم.
الان هر چی فکر کردم یادم نیومد دوستش داشتم یا نه.
ولی یادمه من بدبختانه می دونستم عروسکا جون ندارن و هیچی حالیشون نیست.