7/29/02

ميخوام با يه دنيا سكوت دوست بشم
ميخوام خودم اهليش كنم .....بعدش عاشقش بشم...
هر روز صبح با نوازش دستاش كه رو صورتم راه ميره بيدار شم
هرروز يكي ديگه رو با اون عوضي بگيرم
اگه يكي لهش كنه دلم نسوزه
.
.
.

آخه چيزي كه زياده سوسكه اهلي
همه هم عين هم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

7/26/02

ميوه ها هم مثل ادمهان .باهوش و احمق دارند.هر كدومشون براي خودشون شخصيت و شناسنامه داره.
گيلاس مغروره.البالو خجالتيه.گوجه سبز پسر بچه است وتوت فرنگي دختر بچه .هندونه يه مرد كامله و خربزه يه زن كامل!
بعضي ميوه ها رو با اينكه مردم خالي خالي ميخورن ولي رسم و رسوم وسنت اجازه نميده به اونا بگن ميوه(جرات داري بذارشون تو ظرف ميوه!)
گوجه فرنگي مظلومه يه ذره هم گيجه..ولي شاه ميوه ها هويجه!..ميوه اي احمق تر و دوست داشتني تر از اون پيدا نمي كنيد.بيخود نگرديد!
ميوه بهشتي هويجه....
خدايا ما را با هويج محشور بگردان.....
خدايا مهر هويج رو بنداز تو دل مردم.....
خدايا چرا بين بنده هات فرق ميذاري؟
مگه هويج چه فرقي با موزبدجنس داره؟.....
اين همه ظلم فقط چون مثل خيار اسم در نكرده!!!!!!!!!

7/25/02

حضرت شوپنهاور يه ايميل به من زدند و بعد از سلام و احوالپرسي فرمودند:
؛زندگي مرگي است كه هر آن به تاخير مي افتد؛
؛خداشناسي فرار از مرگ است وجنون نيز فرار از رنج؛
؛زندگي مانند آونگي ميان رنج وكسالت در حركت است؛
؛عشق فريب طبيعت است..........(مرتيكه عزب! حرفهاش راجع به عشق خزعبلات بود)؛
؛هنر غم واندوه زندگي را تسكين مي دهد زيرا ما را از امور جزيي و زود گذر به جهان كلي و ابدي مي كشاند؛

7/23/02

-كه چهل روزه الكي خودت رو اينور اونور ميزني
-كه يادت بره يه چيزي راه نفس كشيدنت رو بند اورده
-كه خاطره اش به قلبت چنگ ميزنه
-كه يادت بره كه نيست
-كوچيك ميشي-بغض ميكني-پاهات رو جمع ميكني تو سينه ات
-ميشيني جلوي آينه.....

7/22/02

فكر كنم اين تقوايي هم هوس كرگدن كرده بوده .تو دهشون كرگدن گير نياورده يك هجويه ساخته در وصف آهووطاووس و زن و زن نوشت ونويسنده و....هر چي ادم اتوكشيده است.شايد هم يه روز مثل من بوي خوش زن وزنانگي كه از توي وبلاگ هاي همه ميزده بيرون دلش رو زده!.....اونم شايد فكر ميكرده هر واقعيتي (هر چند عزيز)وقتي از فرط دستمالي كاريكاتور شد بايد هجوش كرد...

7/21/02

چند روزه تو دهمون حيرون و ويلون شدم
در به در دنبال يه كرگدنم
دنبال يه كروكديل واقعي
ميخوام يه گراز پيدا كنم باهاش خلوت كنم
اولش جفتمون به ريش هر چي لطافت وظرافت الكي وعصا قورتكيه بخنديم
بعدش كه سرمون گرم شد
يه فصل سير گريه كنيم.....به حال اين همه دستمالي كردن لطافت وظرافت دهمون
هيچي بيشتر از اين حال نميده كه توي روابطت با يه كرگدن زياده روي كني
بعدش بشيني باهاش يه دل سير گريه كني!

7/20/02

اين اينترنت همه رو يك جورايي خل وضع كرده .براي يكي از بچه ها كه در نهايت تعجب هنوز زنده است بزرگداشت گرفتند.يكي از عكسهاش رو كه طرف توي اون عكس بدجوري نور بالا ميزنه گذاشتن توي كلوپ و گفتند كه در وصف ايشون بنويسيم ......با اينكه براي من هم عجيبه كه بعد از اون بيماري لاعلاج چطور علي هنوز زنده است! ولي دلم نمياد نقدش كنم .ميترسم زبونم لال خودش رو كنترل كنه و ما رو از يك گودزيلاي ترسناك و آتش افروز و مهار نشدني محروم كنه!....يك گودزيلاي مهربون و دوست داشتني كه اخرش هممون رو ميخوره.....
افتتاح قسمت نظرخواهي را با وجود اينكه هنوز هم عميقا معتقدم كه هممون ميميريم به خودم و اردي عزيز وقندك وكروكديل پرنده (آقاي كروكديل آدرس وبلاگ شما گم و گورشده سريعا با من تماس بگيرين)و همه كساني كه براي شهري شدن اين دهقون فداكار زحمت كشيدن تبريك ميگم.

7/18/02

-رفتن به كافي شاپ خانه هنرمندان هم دردي رو از من دوا نميكنه-حالم بدتر از اين حرفاست-به بچه ها گفتم ميخوام برم عضو يك حزب سياسي شم-بازم خراب كردم.كلي با اين حرفم تفريح كردند-خودم هم به خودم خنديدم خيلي خنده دار بود سبك شدم-دو سه روزه كتاب بيگانه البر كامو رو گذاشتم رو ميزم -ميترسم خوندنش رو شروع كنم ميترسم اين هم تموم شه ديگه به هيچ چيز اشتياقي نداشته باشم- حالم بدتر از اين حرفاست- حالم بدتر از اين حرفاست-هممون ميميريم مثل البر كامو-با مغز ميريم تو يك درخت!!!!!!!!!!!!!!

7/17/02

نوشته هاي امريكاي لاتين ونويسنده هاشون رو دوست دارم.فرهنگشون رو دوست دارم. جادو باوري عچيب وغريبشون محشره! با نوشته هاشون ميتوني بري زير هرم افتاب كوبا يا مكزيك يا شيلي يا....ميتوني واقعيت جادوييشون رو باوركني ورئاليسم جادوييشون رو مزه مزه كني...هر چي هست و هر چي ميگن ماله خودشونه. از اون جغرافيا مياد و ادم رو به اون جغرافيا ميبره.
من عاشق اين سرزمين پر از زنهاي چاق و مردهاي بيكار توي قهوه خونه ...وز وز مگسهاي سر ظهر....وشبا مست و پاتيل...شدم!
تو رو خدا يكي پيدا شه اول قرصام رو بده بعدش دستم رو بگيره ببرتم اونجا .... قول ميدم يچه خوب و عاقلي باشم!
هيچكس نميتونه اونجا يچه خوب و عاقلي باشه .....فقط تو رو خدا منو ببريد اونجا

7/11/02

محله ما دو تا ديوونه داشت.حميد ومجيد.همسن وهم قد وهمسايه
مجيد صبح زود صبحانه خورده و نخورده از جلوي حميد رد ميشد وميرفت توي پارك
ومشغول ازار خلق ميشد.وحميد همونجا جلوي در واميستاد وشروع ميكرد به بال بال زدن!
ساعتها اونجا ساكت و اروم بال بال ميزد
شب كه ميشد مجيد خسته و زخمي از جلوي حميد رد ميشد و ميرفت تو خونه
حميد رو بايد به زور ميبردند تو خونه
همه ادمها يا مجيدي ديوونن يا حميدي!
با يك فرق بزرگ:ادمها منتظرند كه دچار پوچي بشند ولي مجيد و حميد هيچوقت دلسرد نميشدند!!

7/8/02

يادمه اوج فعاليت سياسي نسل ما تو دانشگاه برف بازي جلوي سالن ابن سينا بود!
يكي دوتا گوله برف هم تصادفا به دختراي دانشگاه خورد.بچه ها تا ماهها داستان رو با اب وتاب براي هم تعريف ميكردند.
سرعت تغييرات توي 18 تير باور كردني نبود!
ولي خيلي زود اوضاع به وضع سابق برگشت
ديگه ادم خجالت نميكشه داستان برف بازي سال 72 رو به عنوان اوج پختگي سياسي همرزمانش همه جا تعريف كنه
كاش يه جوري اين پسره باطبي رو هم سر به نيست ميكردند كه اينقدر موي دماغ نسل ما وداستان نسل ما نشه!

7/5/02

اساسنامه(يا چه چيزي مهمه چه چيزي مهم نيست):
مهم نيست كه بدت مياد مثل دختر بچه ها دفترچه خاطرات بنويسي
مهم نيست كه از خواب نگاري هم بدت مياد
مهم نيست كه خوابهات هيچ كدوم سر و ته نداره و اونها رو نه ميتوني بنويسي نه ميتوني تعريف كني
مهم نيست كه از دروغ و دو رويي متنفري
مهم نيست كه اگه بخواي هميشه راست بگي دستت رو ميشه
مهم نيست كه اگه دستت رو بشه برات درد سر درست ميشه وخيليها از تو بدشون مياد
...........................
مهم وسوسه كاغذ سفيده
مهم مخاطب داشتنه
مهم اينه كه با خودت روراست باشي
...........................
ما وبلاگ بنويسيم ميميريم
وبلاگ ننويسيم ميميريم
پس گور باباي حرف مردم كرده بذار بنويسيم!!!!!!!!!

7/4/02

قبول كنيد دهكده جهاني بيشتر از هر چيز و هر كس به دهقون احتياج داره!
سلام