كسي چه مي داند؟
شايد من در زندگي بعدي نبض آفريده شوم
...
ضربه هاي كوچكي خواهم بود كه ادامه مي يابم
نمي خواهم هيچ طبيبي مرا در دست گيرد
خودم را مي شناسم او را گمراه خواهم كرد
ولي امان از روزي كه بروم زير دستان يك دوست
خودم را مي شناسم آنقدر خودم را مي كوبم به دستان مهربانش كه من را به ياد بياورد
مي شوم يك نبض با هزار ضربه در ثانيه
شايد هم يك نبض با يك ضربه در هزار ثانيه
...
...يك نبض كه بستگي دارد زير دستان كه باشم...