1/18/03

سرم رو روي متكا فشار ميدم ...سر من مركز دايره است
مركز دايره روي متكاي بي خوابي بچگي هام ثابت ميمونه وبا پاهام چند بار دايره رو دور ميزنم
كاش خوابم مي برد
كاش قانون خونه براي اين خواب اجباري نيمروز وجود نداشت
كاش خواهرها به اين قانون بي رحمانه مادر تن نميدادند.
اگه اين قانون لعنتي نبود اون خرمگس گندهه كه به شيشه چسبيده رو مي گرفتم ....
يه سنجاق قفلي گنده مي كردم توي تنش و ساعتها با پرواز يه سنجاق قفلي و يه خرمگس تفريح مي كردم
........... يك مركز ثابت وگردش مدام دايره اي كه انرژي مازاد خودش رو نميدونه چي كار كنه
سرم رو روي متكاي بچگي هام محكم مي كنم و مي چرخم .....مي چرخم.....مي چرخم.
من يه چرخ وفلك عصباني و درمونده هستم
من محكوم به چرخيدنم تا زمان بيدار شدن بقيه
.........................تا زمان به خواب رفتن چرخ وفلك

No comments: